نوشتن بدون داشتن اتاقی از آن خود
مجله زنان امروز | شماره ۱۰۶ | بهمن ۱۳۸۲
محدودیتهایی که در ذهن ما وجود دارد خیلی عمیقتر و بیشتر از محدودیتهایی است که در بیرون هستند. ذهن ما پر از چیزهایی است که مانع میشوند تخیل یک ذره رها شود و بال و پر بگیرد.
کسب جایزهی گلشیری برای رمان “رؤیای تبت”
نشریه اینترنتی زنستان | ۱۳ دی ۱۳۸۵
امروز، ۱۴ دیماه ۱۳۸۵ ، فریبا وفی یکبار دیگر جایزهی گلشیری را برای رمان “رؤیای تبت” برد. در سال ۸۲ او برای رمان “پرندهی من” جایزه گرفته بود و این بار جایزه مشترک بود با رمان چهاردرد، نوشتۀ منيرالدين بيروتي. مصاحبهی زیر در هفتهی گذشته و برای زنستان انجام شد. یک دهه نویسندگی و اختصاص این شماره زنستان عمدتاً به ادبیات زنان بهانهی خوبی بود. قرار بود یک مصاحبهی کوتاه باشد و فریبا وفی کوتاه ترش کرد. دلم می خواست سوالهای خیلی هوشمندانه کنم، اما این کار هوشمندی میطلبید. دوست داشتم در مورد زنان و حقوق زنان از او سؤال کنم، اما مگر میتوانی زندگی کنی بدون این که زندگانی دغدغهات باشند که حق زنده بودن آنها پایمال شده و میشود؟ و البته دوست داشتم چیزی هم دربارهی جایزهاش بپرسم و بگوید، اما این مصاحبه به هر حال قبل از این واقعه فرح انگیز است.
خانم سیمین بهبهانی که جایزهی برندگان رمان را میداد قبل از این که اسم فریبا وفی اعلام شود اظهار خوشوقتی کرد از این که تعداد برندگان زن زیادند. در واقع تعداد آثار نامزد جایزه نویسندگان زن قابل توجه بود، اما تنها “رؤیای تبت” برد، در حالی که نویسندهاش سراسر ماه گذشته مصر بود و گمان میکرد اثری دیگر، و ترجیحاً نوشته یک زن، برندهی جایزه خواهد شد، هرکسی غیر از خودش. چنان با اطمینان میگفت “من؟ نه!” که به گمانم حالا پرسیدن از او که چه احساسی دارد خیلی زود باشد.
مصاحبه، متن کوتاه شدهی حرفهای زیادی است که در یک شب برفی و در آرامش و گرمای خانه فریبا وفی رد و بدل شد.
ف.و.
همشهری داستان | شمارهی ۶۳ | ۱۳۸۹
من و هم کلاسیهایم اغلب دخترهای چشم و گوش بستهای بودیم که فرق “هـ” را از “بـ” تشخیص نمیدادیم.
قهرمان چیزهای ساده و کوچک
مجله زنان امروز | شماره دوم | تیر ۱۳۹۳
زنها در مورد نوشتن و چیزهایی که میخواهند بنویسند نگرانیهای بیشتری دارند. تابوها کم نیستند؛ حتی نوشتن از احساس واقعی خود به نظرم هنوز هم جسارت میخواهد و نویسنده باید بهایش را بپردازد.
عادات نوشتن
ماهنامه هنری – ادبی هنگام | شماره سوم | ۱۳۹۳
بعضی وقتها اتاق خلوتی گیرم میآمد ولی فایده نداشت. انگار با شلوغی بهتر کنار میآمدم. در شلوغی و زنگ تلفن و زنگ در و رفت و آمد بچهها و همسایهها و ما بین ده کار دیگر، ساعت خلوتی گیر میآورم و مینویسم.